گفت‌وگو با دکتر شهره علیدوست

دکتر نیکو مستوفی:

فروید می‌گوید: «وسعت شخصیت هر فرد توسط بزرگی مشکلی که می‌تواند او را از حالت منطقی بیرون آورد تعریف می‌شود.»

از سال‌های دور، بین خاطرات و لا‌به‌لای حرف‌هایی که شاید متوجه رصد ذهن کودکانه‌ی من نبودند، تا به امروز که افتخار کار در کنار دکتر علیرضا وارسته عزیز را داشتم، به یاد ندارم گفتار یا کرداری خارج از منطق از ایشان سرزده باشد. به همین خاطر برای آشنایی با جنبه‌های کم‌تر گفته‌شده از زندگی این شخصیت وسیع و عمیق به سراغ یار، هم‌قدم و هم‌فکرشان؛ سرکار خانم دکتر شهره علیدوست رفتیم تا شاید خلاء مصاحبه‌یی را که دیر انجام شد پر کنیم.

ضمن سپاس از شما برای شرکت در این مصاحبه، لطفا از دوران کودکی و نوجوانی آقای دکتر بفرمایید.

در تاریخ ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۲۶ در محله‌ی میدان شهر لاهیجان متولد شد. دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان را در دبیرستان عبدالرزاق لاهیجان گذراند. والدینش علاقه داشتند که او در رشته‌ی ریاضی درس بخواند و در این رشته ثبت‌نام‌اش کردند. آن‌طور که خودش تعریف می‌کرد، فقط یک‌ر‌وز به آن مدرسه رفت و روز بعدش به تنهایی تصمیم گرفت و به دبیرستان دیگری رفت و در رشته‌ی علوم طبیعی که حالا تجربی نامیده می‌شود؛ ثبت‌نام کرد تا هدف‌اش را که تحصیل در رشته‌ی پزشکی بود دنبال نماید.

چه سالی در دانشگاه پذیرفته شدند؟

در سال۱۳۴۶ وارد دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه تهران شد.

شما از چه زمان ایشان را می‌شناختید؟

پدرهای ما با هم دوست بودند و رفت‌وآمد خانوادگی داشتیم. وقتی من در کنکور دندانپزشکی دانشگاه تهران قبول شدم، او اولین نفری بود که از تهران به ما خبر داد. در آن زمان اسامی پذیرفته شدگان در روزنامه‌ها درج می‌شد و تا رسیدن به شهرستان حداقل یک روز طول می‌کشید و این زمانی بود که او سال هفتم پزشکی و به عبارتی اینترن بود.

کی ازدواج کردید؟

تابستان سال بعد ما ازدواج کردیم. بعد از سپری شدن دوران سربازی، چند ماه در جنوب ایران، بندرعباس، گاوبندی و جزیره‌ی سیری کار کرد و چون هم‌زمان با تعطیلات تابستانی دانشگاه بود؛ من همراه‌شان رفتم. اولین فرزندمان «بهاره» طی دوران دانشجویی من به‌دنیا آمد و دومی «روجا» شش‌سال بعد در حالی که هنوز ساکن تهران بودیم، متولد شد.

کجا و چه سالی تخصص گرفتند؟

در سال ۱۳۵۹ تخصص روان‌پزشکی را از دانشگاه علوم پزشکی ایران گرفت و دوره‌ی دوساله‌ی الکتروانسفالوگرافی را هم در همان دانشگاه گذراند.

چه موقع و چرا تصمیم گرفتید به لاهیجان برگردید؟

مطب ما در خیابان امیرآباد شمالی بود. ما پروانه‌ی تهران و مطب فعال داشتیم. زمانی که از او درخواست شد در دانشگاه علوم پزشکی ایران تدریس کند، ما تصمیم گرفتیم به لاهیجان کوچ کنیم. زادگاهش لاهیجان و طبیعت شمال و گل‌و‌گیاه را خیلی دوست داشت. انواع میوه‌ها مثل کیوی، پشن‌فروت و آوکادو را در حیاط منزل پرورش می‌داد. به حیوانات مخصوصاً کبوتر و سگ علاقه داشت. به ورزش کوهنوردی عشق می‌ورزید. تقریباً اکثر قله کوه‌های ایران را رفته بود. شاید کوهنوردی با خصوصیات اخلاقی ایشان هم‌خوانی داشت و هنوز هم هر وقت «فرهاد» سراغ بابا علی را می‌گیرد؛ می‌گوییم به کوهنوردی رفته است.

از فرزندان‌تان بگویید.

بهاره و روجا در رشته‌ی پزشکی تحصیل کردند و متاهل هستند. سه نوه به نام‌های «فرهاد، دلارا و آریا» داریم.

مرحوم دکتر از چه زمانی در دانشگاه آزاد مشغول تدریس شدند؟

در سال ۱۳۷۳ به استخدام دانشگاه آزاد اسلامی لاهیجان درآمد. به ارتقای کیفیت دانشگاه و سطح علمی دانشجویان اهمیت می‌داد، به همین منظور همیشه در اوقات فراغت مطالعه می‌کرد.

دغدغه‌ی دکتر وارسته برای ورود به کار صنفی چه بود و رمز موفقیتشان را دراین زمینه چه می دانید؟

همواره برای جامعه‌ی پزشکان اقدام و ارزش خاصی قائل بود. عقیده داشت که گروه‌های مختلف پزشکی اگرچه مورد احترام هستند، ولی به همان نسبت ضربه پذیرند و باید منسجم باشند تا کم‌تر آسیب ببینند. با همین نظر و عقیده در سازمان نظام‌پزشکی خدمت می‌کرد و برای پیش‌برد اهداف سازمان از لحاظ مادی و معنوی بسیار تلاش می‌کرد و در این راه بارها از خواب و خوراک و مسافرت خود صرف‌نظر می‌کرد، تا وظایفی را که به عهده داشت به درستی انجام دهد. از خصوصیات اخلاقی او این بود که با وجود دلسوز و مهربان بودن شخصیت آرام و محکم و قاطعی داشت. پشتکار فراوان در کارها، احساس مسئولیت، دوراندیشی و ذکاوت در درک و حل مسایل باعث پیشرفت در کارهایی می‌شد که مسئولیت آن‌ها را به عهده گرفته بود.

برنامه‌ای بوده که بخواهد انجام بدهد و ناتمام مانده باشد؟

از کارهایی که در نظر داشت بعد از پایان ساختمان نظام‌پزشکی در آینده برای جامعه‌ی پزشکان انجام دهد، احداث شهرک پزشکان بود. حتی به دنبال مکان مناسب رفته بود.

کمی از ویژگی‌های اخلاقی‌شان برای خوانندگان ندای سپید بگویید.

بسیار پای‌بند مسائل اخلاقی بود، در خانواده یا دوستان اگر از او تقاضای کمک و راهنمایی می‌کردند صادقانه و بدون چشم‌داشت انجام می‌داد. هیچ‌وقت کارها و کمک‌هایی را که برای دیگران انجام می‌داد برای همگان بازگو نمی‌کرد. محیط خانوادگی ما بسیار آرام و عاری از تنش و اعتماد و احترام متقابل بود. من در تمام مدت زندگی مشترک کلمه‌ای دروغ و حرف زشت از او نشنیدم. عاشق فرزندانش بود. بعد از بیمار شدن نگران این مسئله بود که فرزندانش غصه خواهند خورد و این را به درستی می‌دانست، چون بعد از آن بچه‌ها به شدت لاغر و رنجور شدند.

در پایان اگر حرف ناگفته‌ای دارید، بفرمایید.

از همه‌ی دوستان و همکارانی که با ما همدرد و همراه بودند و تلاش کردند تا تحمل غم این مصیبت برای ما آسان‌تر شود؛ صمیمانه تشکر می‌کنم. همچنین از هیئت تحریریه و مدیرمسئول نشریه ندای سپید هم به خاطر تمام زحماتی که متقبل می‌شوند، سپاسگزارم.

از اینکه وقت گذاشتید و با ما خاطرات‌تان را مرور کردید بسیار سپاسگزاریم.

امید است گرمی دل‌های یارانش بشارت نوری باشد بر آن روح خردمند.

منتشر شده در فصلنامه ندای سپید- شماره ۲۷- تابستان ۱۳۹۷
نشریه سازمان نظام پزشکی لاهیجان- سیاهکل